تالار مشاهیر را نشان دهید و بگویید: آیتم های به یاد ماندنی که بچه ها وارد کرده اند
فهرست مطالب
وقتی معلم هستید یک چیز مسلم است: هر روز یک ماجراجویی است! اخیراً از جامعه معلمان خود خواستهایم تا غیرمعمولترین موارد نمایش و گفتن را که در طول سالها دیدهاند به اشتراک بگذارند، و پسر، آیا آنها را ارائه کردند! از مخلوقات و خزندههای خزنده گرفته تا چیزهایی که ما کاملاً مطمئن هستیم والدین آرزو میکردند در خانه بمانند، این چیزی است که آنها باید بگویند.
این یک مته نیست…
«تخم مرغ گندیده! خوب، این یک تخم مرغ بود که او پیدا کرد و می خواست آن را با کلاس به اشتراک بگذارد، زیرا ما در مورد چرخه های زندگی صحبت می کردیم. او آن را به من گفت و من گفتم «عالی.» حواسم پرت شد، بنابراین او آن را روی میزش نگه داشت. چند ساعت بعد افتاد و ترک خورد! بو آنقدر قوی بود که مجبور شدیم کلاس را تخلیه کنیم و مجبور شدم بقیه روز را بیرون تدریس کنم. این یک داستان خنده دار برای گفتن است…” — ورونیکا سی.
اوه، خجالت آور است…
«من و دخترم برای جمع آوری شاه بلوط، برگ و غیره به پیاده روی پاییزی رفتیم. آنها را در یک کیسه آماده برای نمایش گذاشتیم. در شلوغی صبح دوشنبه، به طور تصادفی کیسه ای را که برای دور ریختن باقی مانده صبحانه استفاده کرده بودم، برداشتیم. بیچاره وقتی معلم دستش را در کیسه برد و یک تکه نان تست نیمه خورده و یک چای کیسه ای کارکرده را بیرون آورد ناراحت شد. معلمان فکر کردند خنده دار است!» — Keeley S.
اینجا مثل یک پادشاهی وحشی است!
«ظرفی پر از کرم. وقتی زمان نمایش و نمایش فرا رسید، همه به جز یکیکاترپیلار از ظرف فرار کرده بود! کل کلاس به شکار کاترپیلار رفتیم، اما ما چند روز بود که آنها را پیدا میکردیم!» — ریچل ای.
«تپه ای از وزغ های کوچک! وقتی او در شیشه را باز کرد، ما 20 عدد از آنها را در سراسر تشک داشتیم. خدا را شکر که دوباره همه آنها را گرفتیم.» — دانیل اس.
«کودک کودک من یک وان کره قدیمی آورد. او گفت که مادربزرگش گفت که میتواند آن را بیاورد. وقتی درب را باز کردم، از پیدا کردن یک خال در داخل شوکه شدم! — کری کی.
تبلیغات"یک بار دانش آموزی داشتم که مادرش یک نجات دهنده حیوانات عجیب و غریب بود. او یک بچه کانگورو آورد!» — Lori H.
خب، من حدس میزنم که میتواند به عنوان امتیاز اضافی کلاس زیستشناسی به حساب بیاید…
«ما یک «خط زمانی شخصی» انجام دادیم که در آن دانشآموزان باید عکسهای وسایل شخصی خود را در جدول زمانی پیوست کنند تا داستان خود را بیان کنند. یکی از دانشآموزان یک پوستر انجام داد و به معنای واقعی کلمه بند ناف و آزمایش بارداری خود را وصل کرد!» — Beau B.
«یک چشم مصنوعی. او آن را بیرون آورد و به کل کلاس نشان داد.» — Jamie T.
«یک قلب آهو. شوخی نکن! ما در مورد سیستم گردش خون صحبت می کردیم. خیلی باحال بود، اما…» — Diane L.
«من یک دانش آموز کلاس ششم با یک بازوی مصنوعی داشتم. او آن را برداشت تا یک روز کلاس علوم ما را نشان دهد! واقعاً عالی بود - همکلاسیهایش سؤالات عالی پرسیدند و بسیار حمایت کردند!» — نانسی وی.
«حدود هشت سال پیش یکی از دانش آموزان کلاس دوم من، مادربزرگ را آورد.سنگ کیسه صفرا." — الیزا اف.
همچنین ببینید: بهترین هدایا و تخفیف های قدردانی از معلم برای سال 2023اووو، این خیلی شیرین است…
«به مدت 100 روز، یک دانش آموز مادربزرگ 99 ساله خود را آورد و برادر 1 ساله. خیلی بامزه!»— دنیس جی.
این بچه ها واقعاً وارد «روح» چیزها شدند…
«نه شاگرد من، اما دانش آموزی در مدرسه من یک «بطری آب ویژه» آورد. این یک فلاسک بود.» — اریکا آر.
«یک بطری حامی با آبنبات چوبی و زرق و برق در آن. او یک «معجون» درست کرده بود.» — Lauren C.
«یک دماسنج گوشت. او آن را "قلم جادویی" خود نامید.» — Brittany L.
آره، بیایید از اتاق مامان و بابا دور بمانیم…
یک شیء بلند، منحنی، استوانهای شکل (میدانید با این کجا میروم) ساخته شده از شیشه. او آن را در اتاق مادرش پیدا کرد و اکنون بخشی از "مجموعه کریستالی" او بود. من در داخل مردم.» — لی دبلیو.
«غفلت مامان برای یک لباس. البته قابل مشاهده است.» — PJ C.
"یکی از دخترها یک بند بند آورد و آن را به عنوان یک گردنبند چوکر به سر داشت." — Lauren L.
همچنین ببینید: 65 ایده داستانی شخصی جذاب برای کودکان و نوجوانان"لباس زیر راه راه پدرش برای روز حرف U." — نانسی A.
"یک کاندوم ... یک کاندوم درخشان در تاریکی. او فکر کرد که این یک بادکنک است. خیلی ممنون که استفاده نشده بود!»— Mandy T.
Oof. این نباید اتفاق بیفتد…
«یک تکه لوله کوچک که در جنگل پیدا کرد و از آن به عنوان مخزن گاز برای خود استفاده می کرد.ماشین کنترل از راه دور بوی بسیار مشخصی از گلدان داشت.» — چریل کیو.
«این دقیقاً همان چیزی نبود که او آورد، بلکه آن چیزی بود که دانشجوی دیگری فکر می کرد. زمان «نامه هفته» در مهدکودک بود و یک بچه نمک کرفس را در کیسه ای آورد. یکی از بچه ها می گوید: "من می دانم که چیست! مادرم سیگار می کشد!» وقتی با مادر تماس گرفتم تا در مورد آن صحبت کنم، او پدر را سرزنش کرد. — کریستی کی.
یک نمایش فراموش نشدنی…
«من با پسر کابوی دالاس جترو پوگ به مدرسه ابتدایی رفتم. و او پدرش و هاروی مارتین (هر دو خط دفاعی غول پیکر را به یک دانش آموز کلاس سومی) برای نمایش و گفتن آورد. بهترین روز!" — تاد جی.
تکاندهندهترین یا خندهدارترین موردی که در کلاس درس خود دیدهاید چیست؟ بیایید با گروه خط کمک WeAreTeachers در فیس بوک به اشتراک بگذارید.
همچنین، معلمان وحشی ترین چیزهایی را که فقط در ایالت آنها اتفاق می افتد به اشتراک می گذارند را بررسی کنید.